عبد علی هستم

همیشه لبخندی به چهره داشت، ساده و خاکی و خوشرو. در عملیات با صلابت و اقتدار بود و بعدش افتاده و متواضع. با یک موتور گازی در شهر رفت و آمد می کرد. ارادت زیادی به امام علی علیه السلام داشت.

خودش را که میخواست معرفی کند می گفت: به نام خدا، عبدِ علی هستم!

خانواده اش به داخوین رفته بودند. اجازه نمی دادند نیروی غیر نظامی به آبادان وارد شود. برای اینکه مادرش بتواند در تشییع جنازه اش شرکت کند، او را به عنوان مرده در آمبولانس قرار دادند و از دارخوین به آبادان آوردند. تشییع این فرمانده تیپ، شبانه و غریبانه انجام شد.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مقالات صنعت ترجمه تیم تبلیغاتی تاکتیک RiseStore ساخت انواع دکل مخابراتی ( دکل مهاری ، دکل خودایستا ، دکل منوپل ) oflbalve تمام هستی من گرافیک البرز بهترین برای نوجوانان معرفی بهترین ها